۱۳۹۵ دی ۷, سه‌شنبه

۳۸سال وعده دروغ/دفن زندگان:نگاهی به زندگی درجهنم ایران زیرخط فقر

گزارشی از فاجعه فروش کلیه در استان کرمانشاه به‌دلیل گسترش فقر و بیکاری
یک رسانه حکومتی اعتراف کرد در حاکمیت رژیم آخوندی، استان زلزله‌زده کرمانشاه بالاترین آمار فروش کلیه به‌دلیل فقر سیاه و بیکاری حاکم بر این منطقه را داراست. گزارشی در این باره:
یک رسانه حکومتی زیر عنوان کرمانشاه بالاترین آمار فروش کلیه را دارد! می‌نویسد:‌ در چند روز گذشته اسم کرمانشاه در خبرها با زلزله گره‌خورده بود اما به نظر می‌رسد شهرهای این استان با مشکلات بسیار دیگری هم دست‌وپنجه نرم می‌کنند که ربطی به اتفاقات ناگهانی ندارد. سال گذشته کرمانشاه اولین رتبه بیکاری را در کشور به دست آورد.
از اعترافات معاون وزیر کشور کابینه آخوند روحانی
10تا 12میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می‌کنند
نرخ بیکاری حدود 12درصد است که این نرخ بین جوانان به 24درصد می‌رسد
19میلیون نفر با مشکل بد مسکنی مواجه هستند
8درصد از تولید ناخالص ملی در تصادفات از بین می‌رود
نیم میلیون نفر مجروح و 40هزار نفر معلول به‌دلیل تصادفات رانندگی داریم
هشت و نیم میلیون نفر در مناطق مرزی با مشکلات زیرساختی و در دو دهه اخیر با خشکسالی و مهاجرت مواجه هستند که درگیر شدن آنها در چرخه‌ای از آسیب‌های اجتماعی و شهرنشینی آشفته، نتیجه این مهاجرت بوده است.

ما رتبه اول بیماریهای قلبی عروقی را در جهان داریم
طبق تحقیقات وزارت بهداشت در سال 94، بیش از 23درصد مردم با یکی از اختلالات خلقی و روانی درگیر بودند.
اعتراف قالیباف به بحرانهای اجتماعی:‌ کارتُن‌خوابی با تخصص مغز و اعصاب
پاسدار محمدباقر قالیباف به گوشه‌یی از بحرانهای اجتماعی در شهر تهران اعتراف کرد. وی گفت: «در منطقه هرندی که جزء بافت‌های تهران است، هر شب ۳هزار نفر کارتن‌خواب را می‌دیدید که البته این افراد انسانهای عزیزی بودند که به‌دلیل سوءمدیریتها به این وضعیت درآمده بودند، چرا که بعضی از آنها دارای تخصص مغز و اعصاب و ۶جلد کتاب ترجمه‌شده و یا مسلط به ۴زبان دنیا بودند».
خبرگزاری بسیج ۳۰مرداد ۹۶ به‌نقل از وی افزود: شهر بازی‌هایی که داریم، شهربازی نیست، یک چرخ و فلک دارد که هرازچندگاهی دو نفر از آن می‌افتند. چند تا شهربازی هم که داریم، آن را خراب کردند.
کارتن خوابی-اعتراف قالیباف
خبرگزاری حکومتی مهر:آمارها نشان از افزایش پدیده کارتن خوابی در پایتخت دارد. کارشناسان حوزه اجتماعی معتقدند یکی از اصلی ترین عوامل تشدید این پدیده، فقر و مشکلات اقتصادی است. در میان آواره‌ها و بی خانمان های تهران، بیماران روانی طرد شده از خانواده و یا معتادان هم وجود دارند. بر اساس پژوهش ها بیشترین متکدیان و کارتن خواب ها در مناطق 12، 7 و 16 متمرکزند و اعتیاد فراگیرترین آسیب بی خانمان‌های تهرانی است
جعبه بتون خوابی/ دستفروشی نوزاد در خیابان پدیده جدید در نظام نکبت ولایت فقیه

بعد از ۳۸ سال غارت کشور شوکه آورترین عکس ها و اخبار جگر سوز



















تکاندهنده ترین آگهی فروش:
در ایران به حراج رفته خرج جنگ افروزی و تروریسم و سرکوب مردم

فوری،فوری‌: 
به علت بی خانمانی همسر و ٤ فرزندم
فروش کلیه اعضای بدن: کلیه، چشم، قلب، کبد و دیگر اعضای بدن

اگهی این هموطن دردمند:
6سال پیش کلیه‌ام را فروختم. فروختم به یکی از همشهریهایم، همان کرمانشاه؛ دستش تنگ بود، دلم سوخت. گفتم پول هم نمی‌خواهم. احتیاج داشتم اما گفتم نمی‌خواهم. آن موقع به این فکر نکردم، دلم سوخته بود.

با یک کلیه دارم زندگی می‌کنم با یک چشم هم می‌توانم. یک چشمم را می‌دهم. نمی‌دانم قیمتش چند است اما اگر بتوانم این کار را بکنم، هم چشم و هم کبد را بفروشم، می‌توانم بروم شهرستان دنبال زن و بچه‌ام».




تولد در دامن مرگ-پیش فروش نوزادان 


 تصاویر تکاندهنده گورخوابی در زابل

امام جمعه زابل:۶هزار کارتن خواب و گورخواب در زابل به‌سر می‌برند

تصاویر تکاندهنده گورخوابی در زابل
در حالی گور خوابی این روز ها پدیده تازه ای در بسیاری از شهرهاست که سیستان و بلوچستان سال هاست که با این معضل درگیر است و خبری از گرمخانه یا سرایی برای این افراد نیست.
به گزارش کمپین فعالین بلوچ؛ پدیده گور خوابی این روز ها به یکی از خبرهای تاپ کشور تبدیل شده و همه به نوعی آستین ها را بالا زده تا گورخواب های معتاد تهران سرپناهی برای زندگی پیدا کنند اما غافل از اینکه در سیستان و بلوچستان سال هاست که معتادین در گورها می خوابند و خبری از سرپناه نیست.
۱۶ شهریور ۹۳ بود که پایگاه خبری اوشیدا خبری از گور خوابی در قبرستان های سیستان و بلوچستان نوشت؛ زنی ۴۲ ساله که ۲ ماه است در قبرستان زندگی می کند.
سال گذشته نیز پایگاه خبری عصرهامون خبری مبنی بر گور خوابی یک تبعیدی در زاهدان نوشت.
علی ای حال دو سال از انتشار این خبر ها گذشته است و سکاندار دولت یازدهم خبر از بی خبری از گورخواب ها می دهد!
گزارش لوله خوابی جوانان مشیریه 

امه زندانی سیاسی علی معزی از زندان گوهردشت به گورخواباننامه زندانی سیاسی علی معزی از زندان گوهردشت به گورخوابان

 نامه زندانی  سیاسی جابرعابدینیزندان گوهردشت

 نامه زندانی  سیاسی جابرعابدینی زندان گوهردشت(رجایی شهر
وای بر من که خودم هم از تماشاگران ذبح شرافت انسانها هستم. هموطنان عزیز تراژدی گورخوابها یکی از مصیبتهای بیشماری است که رژیم بر سر مردم ایران آورد. من از مردم ایران میخواهم به مسئولیت ایرانی و انسانی خود عمل کرده و به یاری گورخوابها و کارتن خوابها بشتابند که این همدردی ریشه در تاریخ و فرهنگ ایران دارد و بی تفاوتی بر هیچ ایرانی برازنده نیست بلکه خیانت به ارزشهای زیبای اجدادمان بوده و روح آنها را به درد می آورد نسل بعدی را نسبت به ما متنفر میکند مردم عزیز به امید حکومت جهل و جنایت نباشید که روحانی، خامنه ای، رفسنجانی همه سر و ته یک کرباسند و اساس و پایه دیدگاه آنها، تلاش برای حفظ جرثومه فساد می باشد. تنها به خودتان تکیه کنید که امید بستن به هر کدام از جناحهای رژیم سرابی بیش نیست. پیروز باشید و نگذارید حس و شرافت انسانی را در شما بخشکانند و از شما آدمهای بی مسئولیت بسازند

گورخوابی در شهریاز تهران، زابل و در انزلی،لوله خوابی !!
در حالی که هنوز اخبار گورخوابی در شهریار فروکش نکرده است اخبار و عکسهای مختلف از سراسر ایران منتشر میشود که مردم در زیر پلاستیک یا زمین سوراخ شده یا لوله فاضلاب زندگی میکنند!
در بندر انزلی هموطنان بی خانمان در لوله فاضلابی زندگی می کند که ممکن است هر آن از محل فعلی برداشته شود.
راستی!

اگر اهل زابل باشی و در قبرستان های آن دیار زندگی کنی و فریاد داد سر بدهی، آیا صدایت در تهران شنیده خواهد شد؟
از یک طرف فروش کودکان یا گذاشتن کودکان درهر کوچه خیابان حکایت وعده های سرخمن داده شده به مردم بیچاره ایران!

دو "انسان" در کرج جان باختند! بشر جانت به چند است؟!!
عصر روز سه شنبه(9 آذر) ، یکی از سایت های محلی کرج با انتشار عکسی از فوت یک زوج بی خانمان در سهرابیه کرج خبرداد و برخی از رسانه های استان البرز بدون توجه به عمق این اتفاق، صرفا بر تیتر خبر این رسانه تمرکز کردند و آن را مایه تشویش اذهان عمومی خواندند.
عکس ضمیمه این خبر حکایت از کارتن خواب بودن این زوج داشت و موقعیت بدن این دو متوفی بخوبی بیانگر شدت سرمای حاکم بر تن شان بود و تیتر خبر این رسانه با عنوان "زن و شوهر کارتن خواب از شدت سرما یخ زدند" را ملموس تر می کرد.
این تیتر تامل برانگیز که از صنعت ایهام در آن بهره برده شده بود و هر دو معنی یخ زدگی(شدت سرما، مرگ بر اثر سرما) را در ذهن متبادر می کرد از سوی برخی از رسانه با عنوان تیتری برای " تشویش اذهان عمومی" تعبیر شد اما کمتر رسانه ای به این بخش خبر منتشر شده توجه کرد که این زوج چه بر اثر سرما و یا هرعامل دیگر به هرحال جان باخته بودند.


مدیر بیمارستان بعثت همدان گفت: کارتن خواب ۴۴ ساله که در آذرماه امسال از پلیس راه همدان به بیمارستان بعثت منتقل شده بود، هر دو پای خود را جهت حفظ جانش از دست داد.

لوله فاضلاب خوابی
بعضی از مهره‌های رژیم مانند استاندار استان تهران، وقیحانه به این مردم فقر زده انگ معتاد، متجاهرو... زدند.
اما به‌رغم این برجسپ های رذیلانه، بسیاری ازآنها درگذشته افرادی شاغل ودارای خانواده بوده‌اند. اما به‌دلیل مشکلات اقتصادی و مواجه شدن با هزینه‌های سنگین زندگی و بیماری و... ومقروض شدن، خانه و.. را از دست داده و مجبور به زندگی در چنین شرایطی شدند
اما خبر کارتن خوابی و گورخوابی یک فرزند شهید هم شاید برای بسیاری تعجب آور باشد، این ماجرا دیگر برای تهران و حواشی و حومه ی شهرهای بزرگ نیست در ماههای اخیر بارها اخباری مبنی بر زندگی دو خانواده در پلاستیک در فومن و شاندرمن به گوش رسیده بود اما این بار یک فرزند شهید در انزلی در جایی شبیه گور اما از نوع مدرن آن و در لوله فاضلابی زندگی می کند که ممکن است هر آن از محل فعلی برداشته شود.
پدر این مرد کارتن خواب در اوج کودکی اش، در جبهه جنگ به شهادت رسید.
وی اظهار داشت: بدلیل مشکلات خانوادگی و مالی که پیدا کردم خانه ام را برای مهریه و مابقی دارایی ام را جهت بدهی ها داده ام و الان چیزی از دارای ام باقی نمانده است.
وی ادامه داد: از ۴ ماهه گذشته بدلیل فقر و بدبختی و بی پولی از بنیاد شهید استان، کشور درخواست کمک کردم حتی در ریاست جمهوری حاضر شدم و درخواست کردم به من کمک کنند.
درادامه میافزاید: در این مدت فقط و فقط شنیده ام که به من می گویند بودجه نداریم که به ناچار در گوشه ای از این سرزمینی که پدرش برای آن خون ریخت آنهم در میان انبوهی زباله و حیوانات موزی با یک تکه نان شب را در این سرمای استخوان سوز به صبح میرسانم.
تأکید می کند: دیگر دوست ندارم هیچ مدیری از بنیاد شهید را ببینم آیا در این استان مبلغ ناچیزی نبود تا دست من را بگیرند. به تنهایی بار مشکلات را به دوش کشیدم هر جا که رفتم فقط می گویند بودجه نداریم
وی افزود: این از حقوق شهروندی من است که ماهی یکبار فقط یکبار برای پسرم یک عدد بیسکوییت بخرم که از آنهم مرا محروم کردند. دوست دارم مدیر کل بنیاد شهید گیلان و کشور و شخص رییس جمهور فقط یک شب را در کنار من سپری کند و آنوقت سرمای استخوانسوز، گرسنگی، دوری از فرزند، بی پناهی و درماندگی را حتما احساس خواهد کرد.
وی با بیان اینکه آقایان محترم بدون یک برگ سند وام های میلیاردی می گیرند و برخی حقوق ۱۰ ها میلیونی دریافت می کنند اظهار کرد: آقایانی که در لواسانات بهترین ویلاها را دارند باید پاسخ دهند؟

وی در پایان گفت: روزها بر سر مزار پدر م می روم و شبها در میان انبوهی خار و خاشاک در سرمای استخوانسوز شب را صبح کنیم. آقای مدیرکل بنیاد شهید استان گیلان! رییس جمهور محترم! هیچگاه شما را نخواهم بخشید و یقین دارم روز قیامت پدر یقه شما را خواهد گرفت و آنگاه من نیز به پدر خواهم گفت که من گرسنه بودم و برخی حقوق نجومی گرفتند. من بی خانمان بودم 

هوا بس ناجوانمردانه سرد است !
...
و من سردم
چو چشم کودک پژمرده
یا یک زن
که در یک گور می خوابد !
چقدر سردم !!
تو سردت نیست !!؟؟
****
٥٠ زن، مرد و کودک، شب‌ها در گور می‌خوابند .
در هر گور یک تا ٤ نفر زندگی می‌کنند !


گزارش تصوبری از  پلاستیک خوابی  یک خانواده در لرستان

در پی انتشار خبر و تصاویر پلاستیک خوابی این خانواده  حکومت آخوندی که رسیدگی به وضعیت بی خانمان ها را مترادف با دستگیری و ضرب و شتم میداند این مادر و سه فرزندش را دستگیر کرد!
این مادر حدوداٌ سی و پنج ساله همراه سه فرزندش که حدوداً دو، چهار و هشت سال سن دارند در زیر یک چادر پلاستیکی زندگی می‌کنند.
 کارگزاران رژیم از ترس این‌که این موضوع مانند موضوع گورخوابها گریبانگیر آنها بشود، با فرستادن مأموران سرکوبگر شهرداری و نیروی انتظامی به این محل، مادر و کودکانش را دستگیر کرده و با خود بردند.


«دیگه اینجا چوب هم برای آتیش‌زدن، پیدا نمی‌شه»

یک ماهی می‌شود که سرما کارتن‌خواب‌ها را راهی کرده تا اطراف و درون گورستان بزرگ نصیرآباد باغستان در حومه شهریار ساکن شوند. عده‌ای درون گورستان و در قبرهای از پیش آماده شده و چندین خانواده در اطراف گورستان، در منطقه بلوک‌زنی و زیر کانال در چادر زندگی می‌کنند. در درون گورستان، ٣٠٠ گور از پیش آماده وجود دارد که ٥٠‌ کارتن‌خواب دست کم ٢٠ گور را اشغال کرده‌اند. در هر گور یک نفر و گاهی هم سه تا چهار نفر زندگی می‌کنند.
 این گورها عموما برای خواب مورد استفاده قرار ‌می‌گیرند و در طول روز و زمانی که افراد برای تهیه پول مواد و غذا ضایعات جمع می‌کنند یا گدایی می‌کنند، خالی هستند؛ اما باید حواسشان به گورشان باشد چرا که از طرف دیگر کارتن‌خواب‌ها مورد سرقت قرار می‌گیرند. به پتوهای پاره و لباس‌های کهنه هم رحم نمی‌کنند.
هیزم‌های سوخته، ظرف‌های یک بار مصرف غذا، پلاستیک و تکه پارچه‌های موجود در بعضی از گورهایی که الان سقف ندارند، نشان‌ می‌دهد که قبلا مورد استفاده یک گروه دیگر بوده است.
گورهای از پیش آماده شده در سمت چپ گورستان، روبه‌روی قبرهایی که در آن تدفین انجام شده و با فاصله کمی از مسیر رفت‌و‌آمد مردم قرار دارند.
یک نفر از سر کنجکاوی گوشه‌ای از پتوی کشیده‌شده روی یکی از گورها را کنار می‌زند تا ببیند درون آن چه خبر است؛ ناگهان با هجوم کارتن‌خواب هایی که در گور خوابند مواجه می‌شود. حسن ناراحت از این‌که چرا خواب بعدازظهرش را بر هم زده‌اند، سرش را از قبر بیرون می‌آورد و با اشاره دست سعی ‌می‌کند فرد کنجکاو را دور کند.
 آرمان‌ کارتن‌خواب دیگریست که همان نزدیکی در حال قدم‌زدن است و با دیدن این صحنه به‌سرعت به سمت گورها برمی‌گردد. می‌آید تا آن غریبه را از محل زندگی‌شان دور کند. جنگ لفظی که بینشان پیش می‌آید، توجه تعداد بیشتری از مردمی که برای خواندن فاتحه به گورستان آمده‌اند را به این سمت جلب می‌کند. دعوای‌شان بالا می‌گیرد، چند نفر گوشی به دست مشغول عکس گرفتن می‌شوند. 
آرمان: «عکس نگیر آقا، عکس نگیر. مگه بدبختی هم عکس گرفتن داره؟»


بنر سفیدی که روی یکی دیگر از گور‌ها کشیده شده، کنار زده می‌شود و مردی به‌سرعت خودش را بالا می‌کشد. سن و سالش به‌سختی به ٣٠‌سال می‌رسد. سرما پوست روی بینی‌اش را برده و تبدیل به زخم بزرگی کرده است. سردش می‌شود، لبه‌های کلاه بافتنی مشکی‌اش را روی گوشش پایین می‌کشد. به اطرافش نگاه می‌کند ‌می‌گوید: «امنه، خبری نیست». خم می‌شود تا به زن لاغر‌اندام کمک کند که پشت سرش برای بیرون آمدن از گور تلاش می‌کند.
از چند گور آن طرف‌تر صدایی می‌آید: «شهناز، شهناز» اما جوابی نمی‌گیرد. یکی از رهگذرها می‌شنود و بلند صدا می‌زند: «شهناز کیه؟ صداش می‌کنن
همان زنی که چند دقیقه قبل، تا شانه داخل گور بود و حالا خودش را بالا کشیده، دست‌های پینه بسته‌اش را با پشت لباس بلند قهوه‌ایش پاک می‌کند و کشدار می‌گوید: «‌هاااااااا؟ میام الان».
عَبِد کنار شهناز ایستاده، داد می‌زنه: «بلندتر بگو اسمشو تا همه بفهمن»، می‌ترسند نامشان را به غریبه‌ها بگویند. فاش‌نشدن اسم‌شان جزیی از هویتشان است.
تمایلی برای حرف‌زدن ندارند. نگاه‌شان هم که می‌کنی رو برمی‌گردانند. بعد از چند سوال درباره وضعیت‌شان، این‌که این‌جا چه‌کار می‌کنند؟ و چرا این‌جا را انتخاب کرده‌اند؟ شهناز می‌گوید: «پنج روز پیش برای تهیه مواد آمدم اینجا، آخه شنیدم این‌جا مواد ارزانتره، یه نفر بهم حلوا داد. دیدم چند نفر بالای گورها نشستن، از اون حلوا بشان دادم، دیدم همزبان منن، تصمیم گرفتم بمانم، شوهرمم قراره بیاد همین‌جا
متأهلی؟ بچه داری؟
ها، ٣ تا پسر دارم، پسر بزرگم ١٨ سالشه و یک دوقلوی ١٦ ساله هم دارم.
اهل کجایی؟
٢٠ ساله که از شهرستان به تهران آمدم.
خانواده‌ات کجاهستند؟ ازت خبر دارند؟
پدر و مادر و ٧ برادرم شهرستانند، خبری از سرنوشت من ندارن. نمی‌تونم برگردم، اگه برگردم، چون معتادم حتما منو می‌کشن.
چند وقته معتاد شدی؟
پنج ساله.
چطور معتاد شدی؟
پنج‌ سال پیش من بهترین آشپز بودم؛ برای یک شرکت ارمنی با ١٠٠ تا پرسنل غذا درست می‌کردم، شوهرم سرکار نمی‌رفت، خونه بود و همیشه در حال مصرف مواد بود، من نمی‌دانستم که بخوره (نوعی اعتیاد که از طریق در معرض بوی مواد قرار گرفتن ایجاد می‌شود) معتاد شدم. صبح‌ها سخت از خواب بیدار می‌شدم و سر کار چرت می‌زدم. یه بسته نسکافه خریدم که خوابم بپره، شوهرم دید گفت خاک بر سرت، این چیه خریدی؟ بیا، دوای تو پیش منه، یه چیزی می‌دم که کلا خواب از کله‌ات بپره، بشم شیشه داد کشیدم. بعدش من تا یک هفته نمی‌تانستم بخوابم. وسواس کار کردن گرفته بودم. گفتم مرد خدا ذلیلت کنه، منو ببر دکتر، نمی‌تونم بخوابم. یه چیز دیگه بشم داد گفت اینو بکشی می‌خوابی، هرویین بود، اونو که زدم تا دو روز خواب بودم، انگار مرده بودم. برای آرام شدن، مجبور شدم دوباره بکشم و کم‌کم کارمم از دست دادم.
دانه‌های درشت اشک روی گونه‌های فرو رفته‌اش می‌چکد، نفس عمیقی می‌کشد و انگار به پنج‌سال گذشته برگشته است. حالا تمایل بیشتری دارد که درباره خودش حرف بزند.
چند وقته کارتن‌خوابی؟
«الان سه ساله که کارتن‌خواب شدیم.
پسرات کجا هستند؟
پسرام رفتن خونه عموشان، درس می‌خوانن، زنگ می‌زنم بهشان، اونا فقط گریه می‌کنن، پسر بزرگم میره سرکار؛ اما تا حالا سه بار می‌خواسته خودکشی کنه، می‌گه عمو و زن‌عمو خیلی خوبن اما من دیگه نمی‌توانم بشینم سر سفره‌شان.
می‌خواهد بغضش را قورت بدهد؛ به زور می‌خندد. دندان ندارد. فقط سه دندان خراب و این هم ثمره اعتیاد است. گروهی از زنان و مردان سیاه‌پوش ١٠٠ متر آن‌طرف‌تر عزیزی را به خاک سپرده‌اند. صدای مویه و نوار روضه می‌آید. شهناز سرش را آرام و با افسوس تکان می‌دهد. برای این‌که صدا به صدا برسد، صدایش را بالاتر می‌برد.
«می‌خوام ترک کنم، تو را به خدا، تو را به دین‌تان کمکم کنید که ترک کنم، خسته شدم، خسته شدم از هر روز گدایی‌کردن تو عوارضی. من قبلا می‌آمدم قبرستان، حالم بد می‌شد، بار اولی که منو کشیدن پایین تو قبر تا سه روز مریض بودم و نتونستم بخوابم، اما خب چاره‌ای ندارم، جایی را ندارم که برم
چرا نمیری کمپ؟
«چندبار رفتم، اما آن‌جا منو میزنن، موهامو می‌کشن. موهامو ‌می‌تراشن، شلنگ رو گره میزنن و با گره شلنگ ما رو میزنن، هنوزم جای کتک‌هایی که خوردم روی بدنم هست، من دیگه جانی ندارم که کتک بخورم
در میان حرف‌هایش یک نفر با دو کیسه پلاستیکی سبز و سفید می‌آید. لباس‌ها و وسایلش را آورده. شهناز تشکر می‌کند: «دردت به جانم


حالا جمعیت بیشتری جمع شده، مردها آمده‌اند روی لبه‌های گورها، اما زن‌ها با کمی فاصله روی تپه‌های اطراف این گورهای آماده ایستاده‌اند. یکی از میان جمعیت می‌گوید باید ترک کنید و بروید سرکار!
آرمان می‌گوید: «مشکل ما بی‌مکانیه. ترک هم کنیم دوباره باید بیاییم همین‌جا. کنار بقیه که معتادند. دوباره معتاد می‌شیم
«من یکی از اینها را می‌شناسم.» مردی که صاحب یک کارگاه صنعتی است می‌گوید.
«یکی از این‌ کارتن‌خواب‌‌ها که اسمش فرشیده، ٢‌سال پیش در کارگاه من کار می‌کرد. اون موقع‌ها نامزد هم داشت. درگیر مواد مخدر شد و دیگه نتونست کار کنه، زندگی‌اش هم از هم پاشید. الانم اینجاست
با دست به خرابه‌های پشت گورستان اشاره می‌کند. «الان اونجا داره ضایعات جمع می‌کنه. چطور میشه کمکش کرد؟ به حرف که نمیشه. همه باید قدم بردارند
هوا گرگ و میش است، مردم پراکنده می‌شوند. مراسم آن خانواده داغدار هم تمام شده. کمی آن‌طرف‌تر، مردم بی‌توجه به گورخوابان، کنار مزار اموات خودشانند و خیرات‌شان را با هم تقسیم می‌کنند.
صدای اذان در گورستان می‌پیچد. با تاریک شدن هوا، کم‌کم سر و کله بقیه‌کارتن‌خواب‌ها پیدا می‌شود. خسته از پرسه‌زنی روزانه، با قامت‌های خمیده و سرهای کج شده، توبره‌ای را با خود می‌کشند و به میان جمعیت می‌روند تا این‌جا هم پولی، چیزی عایدشان شود. انتخابشان بیشتر زنان است. به‌خصوص زنانی که دست یک بچه در دستشان است. دست دراز می‌کنند. جان بچه را قسم می‌دهند و می‌گویند: «پول یه نون به من بدید.» اکثریت بی‌جواب رد می‌شوند. یکی از مردها می‌گوید: «پول ندارم اما نانوایی نزدیک است. بیا برویم برات نان بگیرم
نگهبان دم در گورستان از روزها و شب‌هایی که با این گورخواب‌ها می‌گذراند، حرف‌هایی دارد
«یک ماهی هست‌ کارتن‌خواب‌ها، به‌خصوص شب‌ها، در بعضی از این قبرها شب را به صبح می‌رسانند. آن اوایل که آمدند اینجا، بیرون‌شان کردیم اما هم تعدادشان زیاد است هم جای دیگری ندارند که بروند. دیوار گورستان کوتاه است، بیرون‌شان هم کنیم از دیوار می‌آیند. نیروی انتظامی هم که می‌آید، متفرق می‌شوند. تعدادی‌شان را هم گرفته‌اند و برده‌اند کمپ. خیلی‌هاشان از کمپ فرار می‌کنند و دوباره برمی‌گردند
همه‌شان معتادند؟
«تقریبا همه معتادند. دو زن و یک بچه ٨ ساله هم هست که آنها هم معتادند. روبه‌روی گورستان، چند صد متر آن‌طرف‌تر در «بلوک‌زنی» هم یک پیرزن همراه ٢ پسر و یک عروس و نوه‌اش در چادر زندگی می‌کنند. خود پیرزن و یکی از پسرهایش معتادند. باز هم هستند، کمی آن طرف‌تر زیر کانال یک زن و مرد هستند که از شهرستان آمده‌اند. آنها هم در چادر زندگی می‌کنند اما معتاد نیستند
برخورد مردم باهاشون چطوره؟
«اینجا منطقه فقیرنشینیه. مردم انقد از این کارتن‌خواب‌ها دیدن که انگار واکسینه شدند و بی‌تفاوت. ولی بعضی‌ها هم برای کمک ‌می‌آیند مثل گروه یاشار تبریزی که شب یلدا برای ساکنان گورها و چادرنشین‌های اطراف گورستان غذا و میوه آورده بودن، اما‌ کارتن‌خواب‌ها نیومدن
زنی‌ با روسری یشمی، یکی از‌ کارتن‌خواب‌هایی که تازه از بیرون برگشته به گورستان، حرف‌های نگهبان را شنید و گفت: «آره، چند شب پیش غذا آوردن. اینا می‌خوان گولمون بزنن و ببرنمون کمپ. من از ترسم تا ٣ نصفه‌شب تو بیابون‌های اطراف بودم. کی می‌خواد به ما کمک کنه؟ مردم ما رو که می‌بینن اذیتمون می‌کنن. ما رو با سنگ می‌زنن. مگه ما غریبه‌ایم؟ ما همون آدم‌هایی هستیم که تا چند‌سال پیش سر سفره‌های هم بودیم

بچه در میان معتاد گور خواب:

علی هشت‌ساله و معتاد است. بعضی شب‌ها را در گورستان سپری می‌کند. برای برقراری ارتباط با او و ایجاد انگیزه با کمک دوستان برایش یک مقدار لباس گرم خریدیم. 

دوباره جمعیت گورستان را ترک کرده و تاریکی همه جا را فرا گرفته، مثل هر شب. بنرهای پاره، تکه‌پتو‌های مندرس و تخته‌‌چوب‌های نیمه‌سوخته را برمی‌دارند. سقف اتاق‌های دوطبقه‌ای که یک متر و نیم ارتفاع دارند. فرششان کارتن‌پاره است و تختشان زمین سفت و سرد. نه چراغی، نه وسیله‌ای. فقط پتو و لباس کهنه. همین.

مریم رجوی:‌ استمداد ازعموم مردم ایران برای یاری رساندن به هموطنان بی پناه در سراسر کشور در فصل سرما

گورخوابها، بمبی زیر پای تمامیت رژیم؟

ساماندهی گورخوابها!:«صبح مأموران آمدند، همه را زدند، وسایلشان را بردند و رفتند»! + تصاویر